با دیدن کلیپ بالا چه حسی بهتون دست داد؟ چه مفهومی از آن متوجه شدید؟ به نظرتون چرا دو نفر باید همچین ریسکی را به جان بخرند؟ هدف این کلیپ چه بود؟ آیا اسم این اجرا را میتوان هنر گذاشت؟ باید بگویم که این کلیپ یک پرفورمنس بود یا در اصطلاح عامیانه هنر اجرا. در ادامه این مقاله از مجله خانه خلاقیت طاقه چیان با ما همراه باشید تا با هنر پرفورمنس بیشتر آشنا شویم.
تعریف پرفورمنس آرت یا هنر اجرا
تعریفی که به طور معمول برای بیان پرفورمنس آرت (Performance Art) بیان میکنند آن را نوعی از هنر میدانند که در آن برای بیان پیام و مفهوم از بدن استفاده میشود. در واقع یک اجرای زنده غیر قابل پیشبینی است که همهٔ اتفاقات در لحظه نوشته، تصمیمگیری، اجرا و حتی تغییر میکند. چهار عنصر اصلی بدن، زمان، مکان و حضور هنرمند یک اجرای پرفورمنس را شکل میدهند. البته که نقش و حضور مخاطب نیز در این نوع اجرا انکار ناشدنی است چرا که مخاطب نیز همزمان اجرا را تجربه میکند و حتی گاهی آنقدر درگیر اجرا و اتفاقات دخیل در آن شده که وارد اجرا شده و او نیز پرفورمنس خود را ارائه میدهد.
ارائه تعریف مشخصی از پرفورمنس کمی دشوار است! پرفورمنس شبیه به نقاشی، مجسمهسازی و یا حتی تئاتر نیست. هنری زنده که دائماً در حال تغییر است. پرفورمنس رسانه نیست! هنرمند در آن سعی دارد سؤالات، احساسات، ایدئولوژیها و موضوعات مختلف را مطرح کند و مرزهای بین رشتهها و جنسیتها، بین خصوصی و عمومی، و بین زندگی روزمره و هنر را به چالش میکشد، گاهی آن را نقض میکند و از هیچ قاعدهای پیروی نمیکند. پرفورمنس در شکاف بین هنر و زندگی اتفاق میافتد و ما را به هر دو پیوند میدهد. رابرت راوشنبرگ آن را به عنوان “هنری که حاضر به سکونت نیست” توصیف میکند.
بسیاری پرفورمنس را نوعی تئاتر میدانند؛ اما میان تئاتر و پرفورمنس تفاوت اساسی وجود دارد. مارینا آبراموویچ یکی از مشهورترین چهرههای هنری در هنر اجرا، پرفورمنس آرت را اینگونه تعریف میکند: اثری ذهنی و جسمی که هنرمند در زمان و مکان مشخصی در مقابل مخاطب خود میسازد که پس از آن انتقال انرژی بین مخاطب و هنرمند رخ میدهد. به این صورت که مخاطب و هنرمند برای خلق این اثر با هم همکاری میکنند. او در ادامه میافزاید: در تئاتر چاقویی که بازیگران استفاده میکنند واقعی نیست؛ اما در پرفورمنس، خون ماده اصلی اجراست و تیغ یا چاقو ابزار آن هستند. برخلاف تئاتر، شما نمیتوانید یک پرفورمنس را تمرین کنید، زیرا بسیاری از کارها را نمیتوان بیش از یکبار در زندگی انجام داد.
همه انسانها ترسهایی در زندگیشان دارند بعضیها از مرگ میترسند بعضیها از بیماری، از فقر، تنهایی و… در پرفورمنس هنرمند مخاطب را با ترسهایش مواجه میکند و از انرژی و ریاکشن تماشاگران در اجرایش استفاده میکند. در واقع این انرژی و اکت و ری اکت مخاطب است که دست هنرمند را باز میگذارد که تا جایی که میتواند اجرا و بدن خود را به چالش ببرد. به عنوان نمونه مارینا در سال 1973 در پروژهای به نام «ریتم 10» تعداد 10 عدد چاقو را با تمام سرعت بین انگشتان خود فرو میکرد. کاغذی که زیر دستش بود غرق خون شده بود. بدنش به لرزه افتاده بود. او این لحظه این گونه توصیف کرده بود: «مخاطب و من یکی شده بودیم. یک ترکیب واحد… من تبدیل به مارینایی شدم که تا آن زمان نمیشناختم.»
خواستگاه هنر پرفورمنس
پرفورمنس به شکل امروزی را میتوان مربوط به عصر معاصر دانست. اما هنر اجرا سابقهای طولانی در تاریخ دارد. اصطلاح «پرفورمنس آرت» به طور فراگیر در دهه 1960 در آمریکا مطرح شد. در آن دوره هر رویداد زنده ای که اجرا می شد را پرفورمنس می نامیدند از برنامه های زنده موسیقی گرفته تا فیلمسازی و کارناوال های رقص. در آن زمان، مجموعه وسیعی از «هپنینگها»، «ایونتها» و «کنسرتهای فلکسوس» اجرا شدند. قبل از آنکه به رویدادهای دهه 1960 بپردازیم لازم است که زمان را به کمی قبل از این تاریخ ببریم.
باوهاس
والتر گروپیوس معمار برجستهٔ آلمانی در سال ۱۹۱۹ مدرسه طراحی و معماری «باهاوس وایمار» را با هدف اتحاد میان کلیه هنرهای بصری تأسیس کرد. این مدرسه که در سالهای 1919 تا 1933 فعالیت داشت، نقش مهمی در برقراری پیوند میان طرح و فن ایفا کرد و اولین مؤسسهای بود که کلاس پرفورمنس خاصی را ارائه داد و آن را به عنوان یک رسانه در نوع خود تقویت کرد. باوهاس چندین ورکشاپ هنری با هدف بررسی رابطه بین بدن، نور، صدا و فضا داشت و در آن اساتید، هنری مانند هنر پرفورمنس را آموزش میدادند. این آموزهها به عنوان یکی از نمادهای دوران مدرن شناخته شد و تا سالها بعد نیز پیروان خود را داشت. در نهایت این آموزهها به یک جنبش هنری تبدیل شد که از جریانات مهم و تأثیرگذار قرن بیستم محسوب میشود.
اساتید این مدرسه بعدها توسط حزب نازی تبعید شدند. فشار نازیها، بستهشدن باهاوس و مهاجرت هنرمندانش (به طور مثال: میس فون در دروهه، کاندینسکی، اسکار شلمر…) ترویج و ماندگاری این هدف را تضمین کرد. پس از جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کردند و کالج دیگری به نام بلک مانتین را تأسیس کردند. به تدریج به لطف کلاسهای جان کیج (آهنگساز سبک آوانگارد) این مرکز به کانون تمرینات هنری تجربی و بینارشتهای تبدیل شد. کیج درک خود از موسیقی را با دانشآموزانش در میان گذاشت که هنر نباید از زندگی جدا باشد، بلکه باید در تعامل با زندگی با تمام حوادث و هرج و مرج و زیباییهای گاه به گاهش باشد.
سبکی از نقاشی است که در آن رنگ بهجای اینکه با دقت به کار برده شود، به طور خود به خود چکیده، پاشیده یا بر روی بوم مالیده میشود. در دهه ۱۹۵۰ بود که تکنیک نقاشی اکشن توسط هنرمندان آن دوره متولد شد. به گفته هارولد روزنبرگ، منتقد هنری، در آمریکا به تدریج استفاده از بوم نقاشی به عنوان عرصهای برای نمایش و اجرا از نقاشی به نقاش دیگر منتقل میشد. آنچه قرار بود روی بوم قرار گیرد، دیگر یک عکس نبود، بلکه یک رویداد بود. اصطلاح پرفورمنس اینجا بود که برای تعریف اثری هنری به وجود آمد که دارای عنصری زنده بود و تماشاگران شاهد آن بودند.
دهه 1960
هنر پرفورمنس در دهه ۱۹۶۰ با خلاقیت هنرمندانى چون «ویتو آکونچى»، «یس کلین»، (لینک خریدن آثار یس کلین) «هرمن نیتسچ» و «آلن کاپرو» متولد شد. در دهه ۱۹۶۰ بود که هنر مفهومی به یک پدیده مهم جهانی تبدیل شد. هنرمندان مفهومی در این دوره سعی داشتند هنر را از قیدوبند و وابستگی به شیء رها کنند و آن را از چنگال ارزشهایی تجاری سودگرایانه درآورند. برخی از هنرمندان شروع به شکستن مرزهای سنتی بین شیء هنری و اشیاء دیگر کردند و به دنبال طرح این پرسش بودند که هنر چیست و چه میتواند باشد؟ این هنرمندان میخواستند ماهیت غیرقابل پیش بینی و متغیر زندگی را موضوع و مایه اثر قرار دهند. میگفتند: «تابلوهای نقاشی و مجسمهها چیزی بیش از وسیله انتقال اندیشهها و توصیف رخدادها و وضعیتها نیستند. بنابراین عکسها، متنها، نقشهها، نمودارها، نوارهای کاست و ویدئو و اشیا دیگر نیز میتوانند در مدیومی تئاتری مورد استفاده قرار گیرند و همچون رسانههای ارتباطی استفاده شوند.» آنها بر این باور بودند که هنری که عنصر زندگی را در بر میگیرد، وضعیت مدرن را بهتر از نقاشی و مجسمهسازی استاتیک منعکس میکند. علاوه بر این، آنها میخواستند هنری بسازند که به راحتی خرید و فروش نشود. از جمله هنرمندان برجسته مفهومی جوزف کاسوت در خور ذکر است که در کاری با عنوان یک و سه صندلی (موزه هنر مدرن، نیویورک ۱۹۶۵) (تصویر یک) یک صندلی واقعی، تصویر یک صندلی و تعریف نامهی صندلی را در جوار هم قرار داد.
در دهه، ۱۹۷۰ «گیلبرت» و «جورج» دو هنرمندى بودند که نخستین مدل مجسمههای زنده را ابداع نمودند. آنها به بدن خود به عنوان یک ابزار در جهت خلق اثر هنرى نگاه میکردند و ازاینرو نمایشگاههایی را تنها با حضور خود و اجراى حرکات فرم برگزار نمودند که مورد استقبال نیز قرار گرفت. شیوه اجراى این دو هنرمند بهترین مثال براى نامگذاری پرفورمنس آرت به «هنر زنده» است. در همین زمان گروهى دیگر از هنرمندان در تلاش براى یافتن شیوهای جدید از هنر ویدئو آرت بودند تا آن را نیز بهگونهای در اجراهاى پرفورمنس خود به کار بگیرند. در غرب نیز هنرمندان مکتب «دادائیسم» تجربههای متفاوتى را با شیوه اجرایى ترکیب هنرهاى نمایشى و تجسمى از سر میگذراندند.
از آغاز دهه 1980، پرفورمنس آرت به طور فزایندهای فناوریهای مولتیمدیا را در خود جای داده است. همانطور که مشخص است، گسترش فناوریهای جدید دلیل این اتفاق بوده است. از اولین اجراهایی که یک مولتیمدیا و پرفورمنس با هم تلفیق شدند، میتوان به قطعات پرفورمنس یک موزیسین پاپ اشاره کرد که از ارائههای پاورپوینت مایکروسافت، به عنوان هسته اصلی اجرای خود استفاده میکرد. معنی پرفورمنس آرت به این فرم، «محل تلاقی فناوری و تخیل» است. به عبارت دیگر، هر اتفاق دیگری هم بیفتد، هیچ مرز قابل پیشبینی برای هنر پرفورمنس وجود ندارد.
مشهورترین تجربیات مولتی مدیا بهوسیله طراحی از کشور چک به نام ژوزف اسوبودا انجام شد. حدود سال ۱۹۵۸ اسوبودا کار بر روی دو پروژه را آغاز کرد: پلی اکران (پرده چند گانه) و لاترنا ماجیکا. پلی اکران از تصاویر فیلم شده استفاده میکرد. پردههای آویزان شده در اندازههای متفاوت، فاصلههای گوناگون آن از تماشاچی، تابش تصاویر متفاوت روی هر پرده و تغییر تصاویر در زمانهای مختلف آنتراکتها مجموعه ترفندهای او بود تا بر «تصویر مسحور کننده» تک پردهای و تک ساحتی اجرا غلبه کند. بنابراین منطقه تصویری پویایی خلق میکرد و به تماشاچیان حق انتخاب میداد تا تصاویری را که میخواهند تماشا کنند. لاترنا مجیکا از تصاویر متحرک در ترکیب با بازیگران زنده استفاده میکرد. اجراکنندگان فیلم و صحنه، اغلب یکی بودند و گاهی به نظر میرسید که بازیگر زنده از درون پرده بیرون آمده است.
هنرمندان پرفورمنس
Marina Abramović
مارینا آبراموویچ هنرمند صربستانی متولد ۳۰ نوامبر ۱۹۴۶ در یوگسلاوی که لقب «مادر هنر پرفورمنس» را یدک میکشد. او از اوایل دههٔ ۱۹۷۰ خلق آثار پرفورمنس را به صورت حرفهای آغاز کرد. فیلمی که در ابتدای این مقاله مشاهده کردید مربوط به اجرای Rest Energy اوست. این پرفورمنس که مدت زمان آن چهار دقیقه و دو ثانیه بود، یکی از خطرناکترین اجراهای آبراموویچ شناخته میشود. در این اجرا یک تیروکمان میان اولای و مارینا بود. کمان در حال کشیده شدن بود و تیر قلب مارینا را نشانه گرفته بود. آنها دو میکروفون کوچک روی قلبشان جاسازی کرده بودند تا تماشاگران صدای تپش قلب آنها را بشوند. همان طور که ثانیهها سپری میشد صدای ضربان قلب آنها بیشتر و شدیدتر میشد. مارینا در باره این اجرا میگوید: شاید به نظر آید این اجرا فقط چهار دقیقه و ده ثانیه بود؛ اما من به شما میگویم برای همیشه بود.
Chris burden
کریستوفر لی باردن، هنرمند و مجسمهساز آمریکایی (زاده ۱۱ آوریل ۱۹۴۶، بوستون، ماساچوست، ایالات متحده – درگذشته ۱۰ مه ۲۰۱۵، توپانگا کانیون، کالیفرنیا). آثار او حتی آوانگاردترین تعاریف هنر را از حد بیرونی عبور داد. به عنوان مثال در فیلم شوت، هنرمند توسط یکی از دوستانش با تفنگ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از آن رویداد عکس گرفته شد.
او در شناختهشدهترین اثرش، دستهایش را به پشت یک فولکسواگن میخ کرده و به فضای شهر میآید، مضامینی مثل قربانی شدن انسان در تکنولوژی یا به صلیب کشیدهشدن عیسی. زمانی که از باردن پرسیده شد چرا مدام به خود صدمه می زند، او گفت: «میخواستم به عنوان یک هنرمند جدی گرفته شوم».
Zhang Huan
ژانگ هوان نقاش، مجسمهساز، عکاس و پرفورمنس آرتیست مشهور چینی است که البته بیشتر به خاطر هنر پرفورمنس شناخته میشود. او در آکادمی مرکزی هنرهای زیبای چین در پکن تحصیل کرده است. نام اصلی او دونگ مینگ بوده و زمانی که تحصیلاتش را شروع کرد آن را به ژانگ هوان تغییر داد.
ژانگ یک جامعه هنری در حاشیه شهر به نام دهکده شرقی پکن تأسیس کرده است، جایی که اغلب به خاطر کارهایش مجازات میشد. او نیز مانند مارینا آبراموویچ گهگاه از بدن خود برای اجرای نمایشهای عجیب و غریب خود استفاده میکند. ژانگ در یکی از اجراهای خود در سال ۱۹۹۴، به نام ۱۲ متر مربع، به مدت یک ساعت برهنه و بی حرکت با سر تراشیده در دستشویی کوچک زندان مانندی نشست. او مقداری مایع احشایی از ماهی که با عسل ترکیب شده بود برای جذب مگسها قرار داد و تنها پس از چند دقیقه بدنش پر از مگس شد. آن اجرا مربوط به شرایط زندگی دوران کودکی او بود که مجبور بود از دستشوییهای کوچک، شلوغ و کثیف استفاده کند.
ژانگ در این باره میگوید: ”یک بار که وارد دستشویی شدم، متوجه شدم که در میان هزاران مگس احاطه شدهام که به نظر میرسید با وارد شدن من به هم ریخته و ترسیدهاند. احساس میکردم بدنم توسط مگسها خورده شده است.”