فروغ فرخزاد

بیوگرافی

فروغ فرخزاد یکی از شاعران برجسته و تاثیرگذار معاصر ایران است. او در ۸ دی ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد و در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ در یک سانحه رانندگی درگذشت. فروغ یکی از شاعران برجسته جنبش شعر نو ایران بود و آثار او به دلیل موضوعات اجتماعی و انسانی، بیان احساسات عمیق و استفاده از زبان ساده و شفاف، مورد توجه قرار گرفته است.

از جمله مهم‌ترین مجموعه شعرهای فروغ فرخزاد می‌توان به “اسیر”، “دیوار”، “عصیان”، “تولدی دیگر” و “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” اشاره کرد. او همچنین در زمینه سینما فعالیت‌هایی داشت و فیلم مستند “خانه سیاه است” را در  سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۲ میلادی) ساخت که درباره زندگی در آسایشگاه باباباغی تبریز جذامیان بود. فروغ فرخزاد در این مستند به تصویر کشیدن واقعیت‌های تلخ و انسانی زندگی بیماران جذامی پرداخته و تلاش کرده تا با نگاه انسانی و همدلانه به این موضوع بپردازد. این فیلم در سال ساختش جایزه بهترین فیلم مستند، در فستیوال فیلم آلمان غربی را از آن خود کرد. در سال 1381 یک نسخه با کیفیت تر از این فیلم منتشر شد. فروغ فرخزاد یکی از چهره‌های فرهنگی و هنری تاثیرگذار در ایران است که آثار او همچنان مورد توجه و تحلیل قرار می‌گیرد.

فروغ فرخزاد در سن ۱۶ سالگی اولین دفتر شعر خود به نام “اسیر” را منتشر کرد. این نشان از استعداد و علاقه شدید او به شعر و ادبیات از سنین نوجوانی دارد. فروغ در همان ۱۶ سالگی با پرویز شاپور، نویسنده و طنزپرداز مشهور، ازدواج کرد. آنها یک پسر به نام کامیار داشتند، اما این ازدواج چندان پایدار نبود و پس از چند سال به طلاق انجامید. این تجربه‌ها تأثیر عمیقی بر آثار و زندگی فروغ گذاشت. او پس از جدایی از همسرش، فروغ به اروپا سفر کرد و مدتی در ایتالیا و آلمان زندگی کرد. این سفرها تجربه‌های جدیدی برای او به همراه داشت و بر دیدگاه‌ها و سبک زندگی و شعر او تأثیرگذار بود.

علاوه بر شعر، فروغ در زمینه سینما نیز فعالیت داشت. در سال 1340 موسسه ملی فیلم کانادا ساختن یک فیلم مستند کوتاه به نام (خواستگاری) را به موسسه فیلم سازی ابراهیم گلستان پیشنهاد داد. فروغ با ابراهیم گلستان، نویسنده و کارگردان معروف ایرانی، همکاری کرد.در این فیلم فروغ هم دستیار کارگردان بود و هم بازیگر نقش خواهر داماد. جالب است بدانید نقش پدر عروس را ابتدا قرار بود جلال آل احمد بازی کند که بعد از انصراف او پرویز داریوش این نقش را بازی کرد.

فروغ در طول زندگی خود با افراد برجسته‌ای از جمله ابراهیم گلستان، سیمین بهبهانی، احمد شاملو و بسیاری دیگر از نویسندگان و هنرمندان معاصر ایران در ارتباط بود. این روابط تأثیر زیادی بر زندگی و آثار او داشت. فروغ در شعرهای خود به نقد اجتماعی می‌پرداخت و به موضوعاتی چون حقوق زنان، آزادی فردی و مشکلات اجتماعی اشاره می‌کرد. این نگرش‌های جسورانه و انتقادی در دوره‌ای که جامعه ایران هنوز به شدت سنتی بود، باعث شد که او به یکی از صداهای مهم و تاثیرگذار در ادبیات معاصر ایران تبدیل شود.

مجموعه شعر “تولدی دیگر” که در سال ۱۳۴۲ منتشر شد، نقطه عطفی در کارنامه ادبی فروغ محسوب می‌شود. این مجموعه به دلیل زبان تازه و مضامین نوین، به یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات معاصر ایران تبدیل شد.

فروغ در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ در یک سانحه رانندگی درگذشت. مرگ ناگهانی او در سن ۳۲ سالگی جامعه ادبی و فرهنگی ایران را بهت‌زده کرد و همچنان پس از سال‌ها، یاد و خاطره‌اش در ذهن مردم زنده است.

زندگی فروغ فرخزاد، سرشار از تجربیات و چالش‌هایی بود که هر کدام به نوبه خود بر آثار و شخصیت او تأثیرگذار بودند. او با اشعارش نه تنها به بازتاب احساسات و تجربیات شخصی خود پرداخت، بلکه به مسائل اجتماعی و انسانی نیز نگاهی عمیق و انتقادی داشت.

در ادامه پبشنهاد می کنیم کلیپ شعر فتح باغ با خوانش رشید کاکاوند را به نظاره بنشینید.

آن کلاغی که پرید
از فراز سَر ِ ما
و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند ، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم

سخن از پیوند سست دو نام
و هم آغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوختهٔ بوسهٔ تو
و صمیمیت تن هامان ، در طرّاری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازیست
که سحرگاهان فوّارهٔ کوچک می خواند

ما در آن جنگل سبز سیّال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد

همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظهٔ نا محدود
که دو خورشید به هم خیره شدند

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شب ها ساخته اند

به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را

پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می نگرند

چیزی برای ترسیدن نیست …!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید من
لیست علاقه مندیها
اخیرا مشاهده شده
دسته بندی ها