6 نتیجه

  • مرتب شده بر اساس
    ...
  • دستمال گردن پلنگ سبز 450.000 تومان

    با الهام از شعر:

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
    پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
    که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

    حسین منزوی

     

    ناموجود

  • دستمال گردن پلنگ قرمز 450.000 تومان

    با الهام از شعر:

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
    پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
    که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

    حسین منزوی

     

    ناموجود

  • دستمال گردن پلنگ صورتی 450.000 تومان

    با الهام از شعر:

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
    پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
    که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

    حسین منزوی

     

    ناموجود

  • شال دورو پلنگ دودی صورتی 1.250.000 تومان

    با الهام از شعر:

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
    پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
    که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

    حسین منزوی

     

    ناموجود

  • شال دورو پلنگ قرمز 1.250.000 تومان

    با الهام از شعر:

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
    پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
    که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

    گویند پلنگ را خوی غریبی است که هیچکس و هیچ چیز را بالاتر
    از خود نمی تواند دید، در شبهای بدر کامل، دیدن ماه بلند
    پلنگ را به خشم و جنونی می کشاند که از سنگها و صخره ها
    برجهد و حریف گستاخ را از افلاک به خاک فرو نشاند.
    فاجعه زندگی پلنگ نیز وقتی شکل می گیرد که می پندارد
    در جهشی از فراز قله ، بر ماه دست خواهد یافت ، اما
    غرورش شکسته و پلنگ وقتی به باطل بودن خیالش پی میبرد
    که خیره چنگ در هوا زده و نومید و خسته با استخوانهای درهم
    شکسته از پرواز بی ثمرش، بر صخره های تیز فرو افتاده است
    و زخمهای مهلکش مهتاب را به خون بیاراسته

    حسین منزوی

     

    ناموجود

  • شال دورو پلنگ سبز 1.250.000 تومان

    با الهام از شعر:

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
    پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
    که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

    گویند پلنگ را خوی غریبی است که هیچکس و هیچ چیز را بالاتر
    از خود نمی تواند دید، در شبهای بدر کامل، دیدن ماه بلند
    پلنگ را به خشم و جنونی می کشاند که از سنگها و صخره ها
    برجهد و حریف گستاخ را از افلاک به خاک فرو نشاند.
    فاجعه زندگی پلنگ نیز وقتی شکل می گیرد که می پندارد
    در جهشی از فراز قله ، بر ماه دست خواهد یافت ، اما
    غرورش شکسته و پلنگ وقتی به باطل بودن خیالش پی میبرد
    که خیره چنگ در هوا زده و نومید و خسته با استخوانهای درهم
    شکسته از پرواز بی ثمرش، بر صخره های تیز فرو افتاده است
    و زخمهای مهلکش مهتاب را به خون بیاراسته

    حسین منزوی

     

    ناموجود

سبد خرید
بستن علاقه‌مندی
بستن اخیرا مشاهده شده
دسته بندی ها